در ادبیات رایج، حکیم ابوالقاسم فردوسی اغلب به عنوان پاسبان زبان فارسی و شاهنامه، به عنوان سنگر هویت ایرانی معرفی میشود. این نگاهی ارجمند و درست است، اما شاهکار حکیم توس، در عین حال که پاسدار میراث کهن است، همیشه بسیار فراتر از واکنشی تدافعی در کار است. شاهنامه نوعی کارزار یا پویش فرهنگیِ هوشمندانه و بیپایان است؛ دعوتی است به ساختن که از هزار سال پیش در گوش تاریخ این سرزمین طنینانداز شده است و آینده را هم تضمین میکند.
امروز، برای درک بهتر جایگاه خود و یافتن راهی برای آینده، بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازخوانی این راهبرد بزرگ هستیم.
فردوسی خود میگوید: «پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند». این کاخ باشکوه، بنایی است با درهای باز و چراغهایی پر از نور. نور این چراغ، ارزشهای جهانشمول انسانی است: خرد، داد، آزادگی، مهر و پیمان. اینها مفاهیمی هستند که مرز نمیشناسند و به همین دلیل است که داستانهای رستم و سیاوش و فریدون، امروز در سراسر جهان خوانده و تحسین میشوند. کاخ فردوسی، بنیادی استوار برای گفتگوی فرهنگ ایرانی با جهان و هدیهای است که ایران به بشریت ارزانی داشته است.
کار سترگ فردوسی، یک پروژهی تمدنی برای توسعه و تکامل فرهنگ بود. او با آفرینش هنری خود، هم میراث پراکنده و شفاهی گذشته را جان بخشید و هم آیندهی زبان و اندیشه ایرانی را بنیان نهاد. او ظرفیتهای زبان فارسی را به اوج رساند، ژانر حماسه را در ادبیات تثبیت کرد و معیاری برای اخلاق پهلوانی تعریف کرد که تا قرنها، بر ادبیات، هنر و منش ایرانی سایه افکند. او در عصر تهدید سرزمینی، به استعلای فرهنگی اندیشید و با یادآوری هویت واقعی مردمان این سرزمین، راه را برای حرکت به مرحلهای بالاتر از رشد و شکوفایی هموار کرد. طرحی که هزار سال پاسخ داد و اگر بخواهیم هزار سال دیگر هم راه را روشن خواهد کرد.
افق دید فردوسی در این پویش تمدنی، بسیار گسترده بود. او با بازگشت به ریشههای اساطیری مشترک هند و ایرانی، شاخهای کهن از درخت فرهنگ بشری را دوباره آبیاری کرد. در جهان فرهنگی آن روزگار که تحت تأثیر میراث سامی و یونانی بود، شاهنامه صدای سوم، یعنی آوای پرطنین حکمت و حماسهی شرقی را به سمفونی تمدنها افزود. این کار خراسانی، خدمتی بزرگ به تنوع فرهنگی جهان بود و نشان داد که چگونه یک فرهنگ میتواند در عین پذیرش واقعیتی جدید، هویت باستانی و ریشههای عمیق خود را با خلاقیت بازآفرینی کند.
زیبایی راهبرد فردوسی در روش اوست. او به دنبال حذف یا تقابل نبود، بلکه از دل شرایط موجود، راهی برای ساختن یافت. فردوسی شاهنامه را با نام و ستایش خداوند یگانه آغاز میکند و در این جهانبینی توحیدی، با فراست و مهارت، فضایی برای روایت انسانی میگشاید. او با فرهنگ غالب نمیجنگد؛ بلکه در کنار آن، دنیایی موازی و به همان اندازه قدرتمند خلق میکند. این همزیستی هوشمندانه و همافزایی خلاقانه است که بهترین عناصر فرهنگ غالب را اتخاذ میکند و همه عناصر فرهنگ بومی را هم دوباره به میدان میآورد و از همه ظرفیتها برای ایجاد گفتوگویی از سر اعتماد و احترام میان این دو استفاده میکند.
پویش هزارساله فردوسی، همه آن رگهها و حلقهها و جریانهای سالم را میدان فرا میخواند. فردوسی کار را تمام نکرد؛ او آن را آغاز کرد و نقشهی ادامهی راه را به دست ما سپرد. این که امروز که شاهنامه محل بحث و گفتوگوی جدی شده است، نشان از آن دارد که این پویش همچنان زنده و آن میدان فرهنگی همچنان پر رونق است.
مشارکت در این پویش بزرگ، نه کار سختی است و نه نیازمند امکانات ویژه. هر یک از ما میتوانیم سهمی داشته باشیم. چه یک بیت از شاهنامه را برای فرزند خود زمزمه کنیم یا داستانش را شرح دهیم، و چه یک دوره کامل شاهنامه را تهیه کنیم و در کتابخانه بگذاریم، ما گامی کوچک اما استوار در راه اهداف فردوسی بزرگ برداشتهایم. با هر کدام از این کارها، آجری بر دیوارهای آن کاخ بلند نهیم و چراغ حکمت آن را برای نسل بعد، روشنتر نگاه میداریم.
برای کسانی که میخواهند به این پویش بپیوندند، کتابهای ارزشمندی وجود دارد که میتوانند راهنمای این سفر باشند. این فهرست البته فقط گزیدهای از صدها کتابی است که درباره فردوسی و هنر او در بازار موجود است و با مراجعه به هر کتابفروشی میتوانید کتابهای
برای شروع و خواندن متن اصلی:
برای درک بهتر و تحلیل داستانها (فقط چند مورد پیشنهادی – خیلی بیشتر از این موارد را میتوانید در کتابفروشیها پیدا کنید):
برای کودکان و نوجوانان:
بیایید این پویش هزارساله را زنده نگه داریم. کاخ فردوسی نگهبان لازم ندارد، ساکنانی خردمند و فعال میخواهد.
اسماعیل یزدانپور